ترجمه و شرح (يا ابن المعجزات الموجودة)





ترجمه شرح دعاي ندبه (38)
(اي فرزند معجزات موجوده و محقق- از قرآن و احکام کامل و علوم و حقايق-)
شرح- البته انبياء و حجت هاي خداوند براي اثبات حقانيت خود و اثبات آن براي منکرين داراي معجزه مي باشند يعني کار خارق العاده که ديگران قادر به انجام آن نمي باشند. همچون اژدها شدن عصا به دست حضرت موسي (ع) و امثال آن و چون نبوت پيغمبر اسلام عليه الصلاة والسلام محدود به زمان نيست و تا قيامت باقي است معجزات و خوارق عادات زيادي از آن بزرگوار به ظهور رسيده که در بحارالانوار جلد ششم ص 249 باب «جوامع معجزاته و نوادرها» (1) نقل شده است.
ولي يگانه معجزه حضرت رسول اکرم که از او باقيمانده است و دلالت بر خاتميت او دارد، مردم هر عصر و زمان تا روز قيامت به مشاهده آن معجزه يقين به نبوت و خاتميت او پيدا مي کنند قرآن است و آن أفضل و بالاترين تمام معجزات ديگر آن حضرت است که فرمود: «قل لئن اجتمعت الانس والجن علي أن ياتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهيرا»- اسراء/ 88- بگو اي پيغمبر اگر جن و انس اجتماع کنند که به مثل اين قرآن کتابي بياورند نميتوانند مثل آن بياورند اگرچه دست به دست هم داده و پشتيبان يکديگر شوند.
و در ص 246 (2) روايت شده که ابن ابي العوجا با سه تن از دهر مذهبان زمان خود در مکه اجتماع کرده و قرار بستند که هر کدام درباره ي معارضه با قرآن و رد آن يک چهارم آن را به عهده بگيرند و رد بنويسند و سال بعد به مکه آيند و در مراسم حج و اجتماع مسلمانان به معارضه با قرآن برخيزند، و سال ديگر آنها به مکه آمدند و در کنار مقام ابراهيم اجتماع کردند يکي از آنها گفت چون من اين آيه «و قيل يا أرض ابلعي ماءک»- هود/ 44- را ديدم از معارضه باز ماندم، و ديگري گفت من هم چون به آيه ي «فلما استيأسوا منه»- يوسف/80- برخوردم از معارضه با قرآن مأيوس و نااميد شدم، و اين سخنان را آهسته مي گفتند که حضرت صادق (ع) متوجه آنان شد و اين آيه «قل لئن اجتمعت الانس والاجن» را تلاوت کرد و آنها مبهوت و متحير شدند، هم ا اطلاع آن حضرت بر امر نهاني آنان و هم مفاد آيه ي شريفه. (3)
در اين جا بد نيست که اين مطلب هم که بعضي اشاره کرده اند گفته شود که از جمله معجزات باقيه را مي توان بقاي آثار قبور اولياي خدا دانست که با شدت اهتمام خلفاي جور از بني اميه و بني عباس و دشمنان در محو و برطرف کردن آثار قبور آن بزرگواران از زمان شهادت و پس از فوتشان هنوز قبورشان همچون ماه و ستارگان تابان در بلدان و اطراف زمين درخشان است.
از حضرت رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش از اميرمؤمنان صلوات الله عليهم نقل مي کند گفته است: «مثل اينکه ساختمان هاي با شکوهي را مي بينيم که اطراف و پيرامون قبر حسين بنا شده و کاروان هائي را مي بينيم که از کوفه خارج مي شوند و به طرف قبر او مي روند و چند صباحي نمي گذرد که از آفاق و اکناف هم بدان جا حرکت مي کنند و اين امر پس از پايان دولت آل مرواني است. بحارالانوار مجلد 9 ص 578 (4).
در مجلد دهم بحار صفحه 238 (5) از علي بن الحسين عليهما السلام نقل شده که فرمود چون در روز طف آن مصائب به ما وارد شد، و پدرم با همراهانش از فرزندان و برادران و ساير کسانش کشته شدند، و زنان و حرم او را بر جهاز شتر سوار کردند و به جانب کوفه روانه ساختند، و من کشته گان را بر زمين ديدم که به خاک نسپرده بودند و اين امر بر من گران آمد و از آنچه ديدم سخت آشفته و مضطرب شدم و نزديک بود جان از تنم بيرون رود، عمه ام زينب دختر بزرگ علي عليه السلام اين آثار حزن را در من بديد، به من گفت اي بازمانده جد و پدر و برادرم چه شده که تو را مي بينم که مي خواهي جان از قالب تهي کني؟ گفتم چگونه بي تابي نکنم و ناشکيبا نشوم که مي بينم سرورم و برادران و عموها و عموزادگان و کسان خود را آغشته به خون به زمين افتاده و در اين دشت بيابان جامه ها ربوده (و برهنه و عريان) کسي آنان را نمي پوشاند و به خاک نمي سپارد، و هيچ کس بر آنان گذر نمي کند و به آنان نزديک نمي شود، گوئي اين ها کافران اهل ديلم و خزرند. و عمه ام گفت اينها تو را به جزع نياورد، به خدا قسم اين واقعه عهديست از رسول خدا با جد و پدر و عمت عليهم السلام، که خداوند جماعتي از اين امت را پيمان گرفته است، که فراعنه زمين (و رؤساي جور) آنها را نمي شناسند، ولي فرشتگان آسمانها آنان را مي شناسند، و ايشان اين اعضاي پراکنده را جمع آوري مي کنند و اين پيکرهاي خون آلود را به خاک مي سپارند، و در اين سرزمين طف نشانه و علامتي براي قبر پدرت سيدالشهداء بر پا مي دارند، که اثر کهنه نمي شود و (با گردش روزگار و) گذشتن شب ها و روزها رسم آن ناپديد نمي گردد ، و پيشوايان کفر و پيروان آنها در محو و نابودي آثار آن مي کوشند، ولي با اين حال اثرش ظاهرتر و کارش بهتر و عالي تر مي گردد. (6)
در مجلد دهم بحار (7) از عمر بن فرج رخجي راوي خبر نقل شده گويد: متوکل خليفه ي عباسي مرا براي خراب کردن قبر حسين عليه السلام فرستاد و من به آن ناحيه رفتم و دستور دادم که گاوهاي ورزو را بر قبرها برانند ( آنجا را هموار سازند) و آنها هم امر مرا اجرا کردند و گاوها بر همه قبرها به گذشتند و چون به قبر مطهر آن حضرت رسيدند گام برنداشتند، عمر بن فرج گويد: من چوب برگرفتم و آنها را مي زدم تا چوب در دست من شکست، به خدا قسم که گامي هم بر قبر نگذاشتند.
و ايضا در همان مجلد (8) نقل شده گويند وقتي که متوکل خليفه عباسي دستور داد که قبر حسين عليه السلام را شيار کنند و از نهر علقمي بر آن آب بندند، و زيد مجنون و بهلول مجنون قصد کربلا کردند و به زيارت آن بزرگوار مشرف شدند و چون به قبر نظر افکندند ديدند که (آب اطراف آن را فرا گرفته ولي) قبر پا برجا و آويخته است زيد مجنون اين آيه را تلاوت کرد: «يريدون ليطفئوا نور الله بأفواههم و يابي الله الا أن يتم نوره لو کره الکافرون»- صف/ 8- يعني «مي خواهند نور خدار ا با دهانهايشان خاموش کنند ولي خدا نمي پذيرد و امتناع مي کند جز اينکه مي خواهد نور خود را تمام گرداند هر چند کافران کراهت داشته باشند» و چون برزگر 17 مرتبه زمين را شخم زد و قبر به حال اولش باز گشت و آن برزگر اين حال را بديد دست برداشت و ايمان آورد و گاو را رها کرد و چون خبر به متوکل رسيد دستور قتل او را داد.
عدو بمرقد او آب بست پيش نرفت
هنوز آب، مگر شرم از آن گلو دارد
و هم چنين قبر مطهر اميرالمؤمنين عليه السلام که بر حسب وصيت آن حضرت شبانه در بيابان غريين اطراف کوفه دفن کردند و آثاري براي قبر باقي نگذاشتند تا شناخته شود و از شر دشمنان محفوظ بماند، و آن قبر مخفي بود تا آنکه امام جعفر صادق (ع) در ابتداي زمان خلفاي عباسي به شهر حله آمد و به زيارت قبر مطهر رفت و بعضي از شيعيان هم به زيارت آن مشرف مي شدند تا زمان هارون الرشيد که رسما ظاهر و آشکار شد و مانند آفتاب از پس ابرهاي تيره بيرون آمد و پيرامون آن بناهائي ايجاد شد و به صورت شهري در آمد و امروز يکي از شهرهاي معروف عراق به نام نجف اشرف مي باشد.
موسي بن جعفر عليهما السلام هم در زندان بغداد بود و به امر هارون شهيد شد جنازه ي مطهرش را با توهيني از زندان حرکت دادند تا آنکه سليمان بن أبي جعفر منصور خود شخصا دخالت کرد و آن را محترمانه در يک فرسخي بغداد در مقابر قريش دفن کردند و سپس بدن مبارک حضرت جواد عليه السلام را در همان جا پشت سر قبر جدش دفن کردند و به مرور زمان براي قبر و مدفن آن دو بزرگوار دو قبه مانند دو ستاره پيوسته بهم تابان و درخشان ايجاد شد و اکنون آنجا شهري شده بنام کاظمين. و نيز جنازه حضرت رضا عليه السلام را هم در باغ حميد بن قحطبه در قريه ي سناباد دفن نمودند و از آن زمان پيوسته اثر آن روز بروز درخشان و نوراني تر نمايان شده و اکنون در آنجا شهري است به نام مشهد مقدس که از شهرهاي مهم خراسان بلکه ايران شده است. (9)
و مدفن دو امام دهم و يازدهم عليهما السلام هم که در خانه خود در سامراء (سر من رأي) قرار داشت از آن تاريخ تاکنون باقي است و داراي قبه ي عاليه و نوراني است که درخشندگي دارد و معروف به قبه عسکريين است.
گويند مستنصر خليفه ي عباسي سالي به سامره رفت و پس از زيارت عسکريين به زيارت قبور بعضي از خلفاي عباسي که در آنجا بود رفت قبه اي رو به خرابي و ويراني نهاده و به زباله ها و فضله هاي طيور و پرندگان آغشته شده بود، همراهان خليفه علت و جهت را از او پرسيدند و اينکه چه شده قبور پدران شما به اين حال افتاده و قبور علويين مزاري به آن خوبي و پاکيزگي و درخشندگي است او گفت اين امري است آسماني که به کوش ما نيست و ما نمي توانيم مردم را به اين کار واداريم و امر و فرمان ما فايده ندارد. (10)
ولي متأسفانه در اثر استيلاي آل سعود (پيرو مذهب وهابيت) بقعه و بارگاه مدفن پاک چهار نفر از ائمه معصومين (حسن بن علي، و علي بن الحسين، و محمد بن علي، و جعفر بن محمد- عليهم السلام-) در قبرستان بقيع در مدينه طيبه خراب و ويران شد و چيزي جز خود قبر باقي نمانده. در مجلد 6 بحار صفحه 258 (11) در باب جوامع معجزات رسول خدا صلي الله عليه و آله روايتي نقل شده از جمله مي فرمايد: «براي رسول خدا نوري بوده در طرف راست و چپ در موقع حرکت و ايستادن و يا نشستن آن حضرت و اين نور تا قيامت از قبرش ساطع است (12) و هم چنين اين نور براي وصي و اولاد معصومين او بوده در زمان حياتشان، و اکنون هم آن نور از قبورشان تابان است و حضرت مهدي- صاحب الزمان- بهر بقعه اي از بقاع اجداد و پدرش مي گذرد آن نور درخشنده را مشاهده مي کند».
(اي فرزند راهنمايان حق و مشهود خلق).
شرح- در زيارت جامعه مي خواني: «السلام علي الدعاة الي الله و الادلاء علي مرضات الله- الي- و أدلاء علي صراطه» سلام بر داعيان به سوي خدا و راهنمايان طريق رضا خشنودي خدا و راهنمايان به راه او.
ائمه ي معصومين عليهم السلام به وسيله اخلاق و رفتار و گفتار صدقشان دليل و راهنماي مردمند به أعمالي که موجب رضا و خشنودي خدا و سعادت دنيا و آخرت آنان مي گردد، و آن بزرگواران خلايق را به معرفت حق و صفات جلال و جمال حق و به احکام و سنن و آدابي که موجب رستگاري دنيا و آخرتشان مي باشد دلالت مي کنند.

پي نوشت ها:

1. 17 جديد ص 225.
2. 17 جديد ص 213 نقل از خرايج راوندي، و بطور تفصيل در کتاب احتجاج طبرسي.
3. در شرح حال مسيلمة بن حبيب از طايفه بني حنيفه از قبيله ربيعه معروف به مسيلمه کذاب مي نويسند که او براي معارضه با قرآن و رد آن کلمات و جملات قافيه دار، مسجع و مقفي پرداخته بود که بسيار مستهجن و مضحک است از جمله در برابر سوره «انا اعطيناک الکوثر» گفته «انا أعطيناک الجواهر، فصل لربک و هاجر، ان مبغضک لفاجر»، و در برابر «القارعة ما القارعة» گفته است «الفيل ما الفيل، و ما دريک ما الفيل، له ذنب وئيل، و مشغر و خرطوم طويل ان ذلک من خلق ربنا لفليل». و در برابر «والنازعات غرقا» گفته: «والزارعات زرعا، فالحاصدات حصدا، و الذاريات قمحا، والطابخات طبخا، والحافرات حفرا، والخابزات خبزا، فالثاردات ثردا، فاللاقمات لقما والاکلات اکلا».
4. 41 ص 287 نقل از عيون الاخبار.
5. 45 ص 179 نقل از کامل الزيارات.
6. البته اين حديث از اخبار غيب و از معجزات است.
7. 45 ص 398 نقل از امالي طوسي.
8. 45 ص 403. ابن اثير جزري در کتاب کامل در وقايع سال 236 مي نويسد در اين سال متوکل عباسي امر کرد که قبر حضرت سيدالشهداء و منازل و سراهاي اطراف آن را ويران سازند و زمين ها را آبياري و کشت کنند مردم را از آمدن به آنجا باز دارند و هر کس را نزديک قبر يافتند او را به زندان افکنند.
9. مرحوم مؤلف در حاشيه ي نسخه مرقوم داشته: «و از جمله معجزات موجود چشمه آب جاريست که زمان مسافرت آن بزرگوار به مرو در ده سرخ بوجود آورد. و روايت آن را هم از مجلد 12 بحارالانوار صفحه 36 برابر مجلد 46 چاپ جديد صفحه 125 از کتاب عيون الاخبار نقل مي کند. (و اکنون معروف به قدمگاه است).
10. کشف الغمه (علي بن عيسي اربلي از علماي قرن هفتم قمري) ص 339. و مختار خرايج به نقل از بحارالانوار مجلد60 ص 275.
11. 17 چاپ جديد ص 255 نقل از خرايج راوندي.
12. از مصاديق بارز آيه ي شريفه ي «يريدون أن يطفئوا نور الله» واقعه ايست که به مدفن رسول خدا براي ربودن جسد مطهرش به سال 557 قمري اتفاق افتاد، و اين واقعه را سمهودي در کتاب تاريخ مدينه ص 648 ذکر کرده. او مي نويسد نورالدين محمود بن زنگي صاحب موصل در يک شبي سه بار پيغمبر اسلام را به خواب ديد که مي گويد مرا از دست اين دو نفر (اشاره به دو مرد مو بور) نجات دهيد، و از ديدن اين خواب وحشتناک با صلاحديد وزيرش جمال الدين موصلي و عده ديگر به مدينه رفتند و با تمهيد نقشه ي آن دو مرد مسيحي را که به اسلام و احکام اسلامي متظاهر بودنتد با همان اوصاف و مشخصات که در خواب ديده بود دستگير کردند، و پس از بازجوئي از آنها و محل سکونتشان معلوم شد آن دو نفر اهل اندلس و مأمور به ربودن جسد پيغمبر بودند،و از محل اقامتشان که در جوار و نزديکي قبر بود مخفيانه نقب زميني زده بودند ودر تاريکي شب به کندن آن مشغول مي شدند. پس از اينکه آن دو را گردن زدند و اعدام کردند اطراف قبر را دور تا دور کندند و در آن گودال سرب داع ريختند به کلي مسدود کردند.

منبع: كتاب شرحي بر دعاي ندبه